آیا نفرین نوح پیامبر(علیه السلام) از روى عصبانیّت و انتقام بود، یا بر اساس حکمت و در راستاى هدایت و ارشاد مردم صورت گرفت؟
از آیه دوم استفاده مى شود که نفرین آن حضرت از روى خشم و غضب و کینه و انتقام نبود؛ بلکه از سر رحمت و حکمت بود، چرا که آنها هم خودشان فاسق و با پرست بودند و بندگان خدا را از مسیر حق گمراه می حردند و هم نسلشان انسان هاى فاسقى و گمراه مى شدند
روایتی است از امامصادق(علیهالسّلام) که حضرتنوح را آزارش میدادند و او را شروع کردند به زدن. آنقدر کتکش زدند که از داخل گوشش خون بیرون زد تا بیهوش شد و سه شبانه روز به همین حالت بود. ببینید که با چه دیوانههایی مواجه بوده است. برخوردهایی که این قوم با حضرتنوح کردند با پیغمبر ما نکردند. امّا در عین حال حضرتنوح نفرین نکرد؛ درست مثل پیغمبر. عین این جمله را که پیامبر اسلام میفرموده است، از حضرتنوح دیدم: «اللَّهُمَ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ».
پیغمبر ما را زدند و صورتش را زخمی کردند. عدّهای گفتند: نفرین کن، دیدی حضرتنوح را، که نفرین کرد؟
پیامبر گفت: «اللَّهُمَ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ»؛ همان جملهای که حضرتنوح، بعد از سه روز از آنکه به هوش آمد گفت. گفت: «اللَّهُمَ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ». ببینید چه طور اینها تحمّل داشتند. مگر نفرین میکردند؟ اصلاً و ابداً.
چرا نوح نفرین کرد؟
بتپرستی از زمان حضرتنوح شکل گرفت. این در آیات هست. بتپرستی از زمان حضرتنوح، به قدری به ذائقۀ قومش شیرین آمده بود که دست برنمیداشتند. هرچه حضرتنوح میآمد تا آنها از شرک دست بردارند و به سمت توحید هدایت شوند فایده نداشت.
در روایت است که از حضرت سؤال میکنند که: چرا حضرتنوح قومش را نفرین کرد؟ حضرت در جواب میگوید: «عَلِمَ أَنَّهُ لَا یَنْجُبُ مِنْ بَیْنِهِمْ أَحَدٌ»؛ این را فهمید که دیگر کسی از اینها ایمان نمیآورد. میگوید: «قُلْتُ وَ کَیْفَ عَلِمَ ذَلِکَ»؛ گفتم این را از کجا میشود فهمید؟ «أَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا یُؤْمِنُ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَعِنْدَ هَذَا دَعَا عَلَیْهِمْ بِهَذَا الدُّعَاء». این بیحساب نبود بلکه حساب شده بود. البته ابتدا خودِ حضرتنوح هم نفرین نکرد و تا وقتی که خدا به او نگفت، باز نفرین نمیکرد.
درباره فرزند نوح
حضرت نوح در مورد پسرشان هم رعایت ادب را نموده و سخن خود را در قالب سؤال و استفسار از حقیقت امر بیان کرده، و نخست وعدهاى را که خداى تعالى قبلا یعنى هنگام سوار کردن مؤمنین و جفتجفت حیوانات در کشتى داده بود که اهل او را نجات مىدهد به زبان آورد.
از سوى دیگر ظاهراً براى آن جناب کفر فرزند ثابت نشده بود؛ بلکه اهل آن جناب حتى همین فرزندش (البته غیر از همسرش) به ظاهر مؤمن بودند، و اگر فرزند مذکور، کافر بود، بهطور مسلم حضرت نوح او را براى سوار شدن به کشتى نمىخواند و چنین درخواستى را از خداى تعالى نمیکرد، براى اینکه خود آن جناب قبلا کفار را نفرین کرده و از خداى تعالى خواسته بود که دیارى از کافران را بر روى زمین زنده نگذارد، پس همه اینها شاهد بر آن است که او پسر مورد بحثش را مؤمن مىپنداشته، و اگر آن پسر سوار کشتى نشده و دستور پدر را مخالفت کرد، صرف این مخالفت کفرآور نیست؛ بلکه تنها معصیتى است که مرتکب شده بوده.
آیا ماه صفر نحس است؟
دعایی در مفاتیح آمده در مورد محفوظ ماندن از نحوست این ماه، این صحت دارد؟
معنای صفر چیست؟
«صفر» به معنی تهی و خالی است. دلیل نامگذاری آن این است که چون این ماه پس از ماه محرم است و مردم دوران جاهلیت در ماه محرم - به دلیل اینکه از ماههای حرام بود- از جنگ دست میکشیدند، با فرارسیدن ماه صفر به جنگ روی میآوردند و خانهها خالی میماند؛ از این رو به آن صفر گفتهاند.
در مورد ماه صفر ، بنا بر آن چه به غلط معروف گشته، ماه صفر «نحس» است؛ به خصوص روز چهارشنبه آخرین آن ماه را که به نحس بودن بیشتر معروف شده است و در این باره روایت مخصوصى از ائمه دین(ع) نرسیده و در منابع روایی ما از اهل بیت در مورد نحس بودن این ما سخنی وجود ندارد.
بین مردم مشهور شده است که ماه صفر ماه نحسی است و برای رفع نحوست آن باید ادعیه ای خواند یا صدقه داد و ...
اما جالب توجه است وقتی به منابع روایی رجوع می کنیم حدیثی در مجامع روایی دال بر نحوست ماه صفر نمی یابیم.
مرحوم شیخ عباسی قمی ره صاحب مفاتیح الجنان نیز در ابتدا اعمال ما صفر می گوید: بدان که این ماه به نحوست معروف است. یعنی ایشان نیز صرفاً شهرت این امر را بیان می کنند و روایتی دال بر این مطلب نمی آورند.
حتی دعایی هم که برای رفع این نحوست ایشان در کتابش به نقل از فیض کاشانی ره و ... آورده است؛ در هیچ یک از مجامع روائی ما موجود نیست طبق جستجوهای انجام شده. حتی در آثار چاپی خود فیض کاشانی ره نیز این دعا به چشم نمی خورد. حتی در مجامع روائی و کتب عامه نیز همچین دعایی به چشم نمی خورد.
اما علامه مجلسی ره در کتاب «زادالمعاد» خویش که کتابی شبیه مفاتیح است در ابتدای بحث ماه صفر می نویسد:
ترجمه: این ماه مشهور به نحوست و شومی است و این مطلب به دو معنی می تواند باشد: اول آنکه طبق قول علمای امامیه رسول الله(ص) در این ماه وفات یافتند. و معنی دوم اینکه چون این ماه پس از ماهایی است که قتال در آنها حرام است[یعنی ماههای ذی القعدة، ذی الحجة و محرم الحرام]؛ و این ماه که ماه شروع قتال است شوم باشد. و من در احادیث امامیه چیزی که دلالت بر نحوست این ماه داشته باشد؛ ندیده ام. و صرفاً در برخی روایات غیر معتبر عامه این مطلب آمده است.
خب وقتی حدیث شناس مبرزی چون علامه مجلسی(ره) این حرف را بزند؛ واقعاً تردید بسیار جدی در نحوست این ماه به وجود می آید؛ اگر نگوئیم قطع به نحس نبودن این ماه پیدا می کنیم.
درباب چهارشنبه ماه صفر و علی الخصوص چهارشنبه آخر ماه صفر نیز ایشان می گوید:
ترجمه: پس بدان که نحوست چهارشنبه آخر ماه صفر بین عوام و بلکه بین خواص[یعنی حتی بین علما] مشهور است. و به دست من روایتی که دلالت بر این مطلب داشته باشد؛ نرسیده است. چه روایات عامه و چه روایات امامیه معتبر. و البته روایاتی در باب نحوست روز چهارشنبه به نحو مطلق و چهارشنبه آخر هر ماه به نحو خاص داریم.