دلدادگان

دلدادگان

عرصه حضور زنان
دلدادگان

دلدادگان

عرصه حضور زنان

آیا اسلام دین شمشیر است ؟

آیا اینکه گفته می‌شود «اسلام دین شمشیر است» صحیح است؟

 پاسخ شهید مطهری به این سوال: 


 بله اسلام دین شمشیر است اما شمشیرش در جهت دفاع است؛ دفاع از جان مسلمین یا از مال مسلمین یا از سرزمین مسلمین.


 همچنین شمشیر اسلام از توحید نیز دفاع می‌کند. توحید حق و حقیقتی است که اسلام آن را از آنِ بشریت می‌داند و لذا هر جا که توحید به خطر بیفتد برای نجات توحید می‌کوشد، چون توحید عزیزترین حقیقت انسانی است. 


این آقایانی که راجع به آزادی بحث می‌کنند نمی‌دانند که توحید یک حقی است لااقل در حد آزادی، اگر بالاتر نباشد و قطعاً بالاتر است. 


این را من مکرر در مجالس گفته‌ام: اگر جان شما مورد حمله قرار گرفت آیا می‌گویید من نباید به زور متوسل شوم، بگذار مرا بکشد؟ نه. همچنین می‌گوییم اگر ناموس کسی مورد تجاوز واقع شد باید دفاع کند؛ اگر سرزمین مردمی مورد تجاوز واقع شد باید دفاع کنند.‌ تا اینجا کسی بحث ندارد. 


اگر جان یا مال و یا سرزمین مردم مظلومی مورد تجاوز ظالمی قرار گرفت، آیا برای یک شخص سوم شرکت در دفاع از مظلوم کار صحیحی است یا نه؟ نه تنها صحیح است بلکه بالاتر از وقتی است که از خودش دفاع می‌کند، چون اگر انسان از آزادی خودش دفاع کند از خودش دفاع‌ کرده اما اگر از آزادی دیگری دفاع کند از آزادی دفاع کرده که خیلی مقدستر است.


اگر کسی برای دفاع از علم بجنگد چطور؟ همین‌طور است. برای نجات صلح بجنگد چطور؟ همین‌طور است.


توحید حقیقتی است که مال من و شما نیست، مال بشریت است. اگر در جایی توحید به خطر بیفتد - چون توحید جزء فطرت انسان است و هیچ وقت فکر بشر او را به ضد توحید رهبری نمی‌کند بلکه عامل دیگری دخالت دارد - اسلام برای نجات توحید دستور اقدام می‌دهد.


ولی این معنایش این نیست که می‌خواهد توحید را به زور وارد قلب مردم کند، بلکه عواملی که سبب شده است توحید از بین برود را از بین می‌برد؛ عوامل که از بین رفت، فطرت انسان به سوی توحید گرایش پیدا می‌کند.


مثلًا وقتی تقالید، تلقینات، بتخانه‌ها و بتکده‌ها و چیزهایی را که وجود آنها سبب می‌شود که انسان اصلًا در توحید فکر نکند از بین برد، فکر مردم آزاد می‌شود به تعبیری که قرآن درباره حضرت ابراهیم می‌فرماید.


استاد مطهری، سیری در سیره نبوی(ص)، ص۱۹-۲۱۸(با تلخیص).

دستار چیست

دستارhttps://fa.wikirose.ir/wiki/%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1 پارچه ای است که مردان به شکل های مختلفی بر سر خود می بندند که به آن عمامه و دولبند نیز گفته می شود بستن دستار یا عمامه نشانه ی بزرگی و آقا بودن است که به رنگ های مختلفی وجود دارد که هر کدام معنای خاص خود را دارد مثلا رنگ سبز نشانه ی سید بودن است به شخصی که عمامه بر سر می گذارد معمم می گویند در گذشته ها که داشتن کیف و ساک مرسوم نبوده است از دستار برای نگهداری وسایل کوچک استفاده می شده است امروزه عمامه به طور معمول آقایان استفاده می کنند ولی در گذشته قبل از ورود اسلام زنان مکی از دستار و عمامه به عنوان سر بند استفاده می کردند.


ریشه لاتین و یونانی عمامه را «توربان» (Turban) می‌نامند که از زبان فارسی برگرفته شده. فرهنگ دهخدا آورده: «دول بند» دستار و عمّامه را گویند که توربان متداول در فرانسه به معنی عمامه مأخوذ از کلمهٔ دولبند فارسی است. «دول بند» یا «دولبند» (Dolband) در زبان‌ها غربی تبدیل به توربان گشته است.

تاریخ فرهنگِ اسلامی


در بین مسلمانان در خصوص چگونگی گزینش لباس و انتخاب رنگ آن، شرایط و آداب خاص پیش‌بینی شده‌است. در برخی از روایات یا احادیث به پوشیدن برخی از لباس‌ها برای مردان مسلمان سفارش شده‌است. بزرگان دینی مسلمان نیز از آن‌ها بهره می‌گرفتند تا به عنوان سنّت پذیرفته گردند و مقبول جامعه شود. از جمله لباس‌هایی که در اسلام بدان سفارش شده، عمامه‌است. بزرگان مسلمان و علمای اسلامی و حتی مردم عادی در طول تاریخ از عمامه استفاده می‌کردند، اگر چه رنگ پارچه و شیوه بهره‌گیری از آن به حسب شرایط زمان و مکان تفاوت داشته‌است. در بین اهالی خراسان عمامه یک سربند رایج است که هنوز به شکل محدود بر سر گذاشته می‌شود. در ادبیات فارسی، امیر خسرو سروده‌است:


    «اهل نگردد به عمامه سفیه// خر نشود از جل دیبا فقیه»


یک ضرب‌المثل هندی:


    «: اگر سر داشته باشی هزاران عمامه هم خواهی داشت.»


در گذشته، عمامه نشانه‌ای برای سلاطین مسلمان به کار برده می‌شد؛ که نظیری از تاج بود که در اروپا به کار برده می‌شد. با این حال بعضی از سلاطین (مثلاً محمود غزنوی و محمدرضا پهلوی) از تاج استفاده می‌کردند. یک دیدگاهِ کامل دربارهٔ عمامه در آن زمان، از شخصی به نام ابوالاسود ذُؤلی است:


    «: در میدان جنگ سپری است، و جلو گرما و سرما و باران را می‌گیرد. انسان را از حوادث حفظ می‌کند و بر قامت می‌افزاید و یکی عادات است»


جاحظ، نیز در آثارش عمامه را بررسی کرده و نوع عمامهٔ هر کسی را وابسته به موقعیت اجتماعی او بیان کرده. جاحظ این تقسیم‌بندی را به تفصیل بیان کرده و گفته خلیفه‌ها یک نوع خاصی عمامه دارند و فقیهان را شکل مخصوصی است و بقال‌ها و بدوی‌ها و صحراگردان و جنگجویان و دیگر طبقات هر یک عمامه‌شان به شکلِ ویژه‌ای می‌باشد.


پوشیدن و بستن عمامه نیز گوناگون است. گاهی پارچه را فقط به دور سر می‌پیچند و زمانی دنبالهٔ آن را به زیر چانه و دور گردن اندازند؛ و نیز ممکن است که یک طرف آن را از جلو و طرف دیگرش را از پشت سر بیندازند و آن را حنک یا تحت‌الحنک گویند و این دو نوع عمامه بستن بیشتر کاربرد داشته و هنوز دارد.

در دورانِ خلافت، عباسی‌ها عمامهٔ سیاه رنگ می‌بستند و آن را نشانه نسبشان می‌دانستند. همچنین در این دوره، اهل کتاب که در پناه اسلام و در دیار مسلمانان زندگی می‌کردند، مجبور بودند لباس اهل ذمه بپوشند؛ مثلاً” هارون الرشید بسال ۱۹۱ ه فرمان داد تا یهودیان و مسیحیانی که در بغداد سکونت دارند لباس مخصوصی داشته باشند، و متوکل در سال ۲۳۵ ه نیز چنین دستور داد. در سال‌های بعد پوشیدن عمامه سیاه و قرمز و زرد رنگ برای اهل ذمه که در مصر اقامه داشته‌اند ضروری بود. 


منبع ؛ سایت ویکی رز https://fa.wikirose.ir/wiki/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C